- مسح کردن (شَ اَ تَ)
بسودن. لمس کردن. مس کردن. تمسح. مسح. (از منتهی الارب). و رجوع به مسح شود، در اصطلاح فقهی، در وضو مالیدن کف دست تر بر سر و دو پا. رجوع به مسح شود: تیمم، مسح کردن دو دست و روی به خاک. (دهار). نثنثه، مسح کردن دست را. (از منتهی الارب)
